«محبّت سرآغاز عقل»

بهار پرنده شکوفه درخت spring birds blossom tree

محبّت با جان‌های افسرده همان می‌کند که بهار با طبیعت مرده

بهار شکوفه پرنده مرغ حق موسسه مرغ حق

 

کسی که دلش پر از محبّت خدا و محبوب حقیقی شده باشد دیگران و مخلوقات او را هم دوست خواهد داشت و آنها را جدای از خدا نمی‌بیند و از آنجا که قلبش پر از محبّت خداست آگاهانه یا ناخودآگاه، خواسته یا ناخواسته این محبّت را نثار همه مخلوقاتش می‌کند. خود، دیگران، مخلوقات و خدا را با هم می‌بیند نه جدای از هم، بلکه یکی می‌بیند.

اساس حیات بر محبّت است، خداوند به علت عشق و محبّتی که به موجودات داشت آنها را آفرید و همه مخلوقاتش را دوست دارد و لحظه‌ای از حفظ و رساندن روزی به آنها غافل نیست.

عنصر اصلی در رشد و کمال آدمی محبّت است، انسان برای رسیدن به کمال و خوشبختی هم نیاز به «دوست داشتن» و هم نیاز به «دوست داشته شدن» دارد.

به دلیل قدرتی که محبّت و عشق در تحوّل‌آفرینی دارد، محبّت اساس کمال معنوی انسان است. محبّت هم اساس کمال و هم نتیجه کمال است. انسان هر چه بیشتر به رشد و کمال رسیده باشد از محبّت و مهربانی بیشتری برخوردار است چرا که کمال مطلق، حضرت حق است و او مهربانترین مهربانان است.

محبّت و مهربانی یکی از لشکریان عقل است درحالیکه نامهربانی یکی از لشکریان جهل است. محبّت کاری عاقلانه است و عقل سلیم (نه عقل حسابگر) هرچیزی که مانع رسیدن انسان به کمال حقیقی می‌شود مثل «خودخواهی» را می‌تواند مهار کند و سبب شکوفا شدن احساسات نوع‌دوستانه و محبّت به دیگران شود. بزرگان ادیان محبّت و دوستی با مردم را سرآغاز عقل، همه دین، کمال ایمان، بهترین کار پس از ایمان به خدا توصیف کرده‌اند و مردم را به دوستی و محبّت و الفت نسبت به یکدیگر و افزایش «خویشاوندان محبّتی» تشویق کرده‌اند. چرا که آنان از اقوام نسبی و سببی کارسازترند. احساس شادی بعد از مهربانی کردن به دیگران، احساس خارق‌العاده‌ای است که برای بیشتر انسان‌ها بسیار خوشایند است.

لقمان حکیم گفت: «هیچ دارویی بهتر از محبّت نیست.»

انسانی که موحّد است در فضای یکتایی و محبت و عشق حضرت حق قرار گرفته، مثل او و از جنس او شده برای دیگران جز خیرخواهی نمی‌خواهد لذا حین محبّت به دیگران بیش و پیش از آنکه از طرف مقابل حس خوب دریافت کند از حضرت حق و از محبوب حقیقی حس خوب گرفته و از محبّت او سیراب شده است. حین محبّت کردن، روح  چنین انسانی منبسط شده، لطیف و رقیق می‌شود و به پرواز در می‌آید و خودِ محبّت کردن برای او لذت‌بخش است لذا محبّت‌های حقیقی حساب و کتاب ندارند، منتظر جواب نیستند.

از محبوب حقیقی عشقی و محبّتی در دل آدمی قرار گرفته که محبّت به مخلوقاتش از جمله آثار آن هست. از طرفی عشق، نیکی و محبّت از لذّات متعالیه هستند و با اشتراک و بخشیدن بیشتر شده و با مرگ ازبین نمی‌روند بلکه در آن جهان نیز همراه آدمی هستند.

بعد از خداوند بالاترین محبّت را پیامبران و جانشینان آنها به مردم و همه مخلوقات خداوند داشته‌اند تا جایی‌که خداوند پیامبر اسلام را «رحمه‌للعالمین» می‌نامد و از اینکه پیامبر جانش را در راه هدایت مردم در خطر اندازد بیم می‌دهد و او را صاحب خُلق عظیم می‌داند که باعث شده مردم از دورش پراکنده نشوند و به واسطه خُلق کریمش به اسلام گرویده و هدایت شوند.

امام علی(ع) و بقیه ائمه از مهربانترین افراد بشر بوده‌اند، آنها خیرخواه همه انسان‌ها (دوست و دشمن) بوده و برای هدایت و سعادت آنها از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کردند. نسبت به وضع محرومان و مستمندان جامعه بسیار حساس بودند به گونه‌ای که شخصاً شبانه برای مستمندان غذا به دوش گرفته و به در خانه آنها می‌بردند.

همه ادیان و پیامبران برای ایجاد محبّت و دوستی بین افراد بشر آمده‌اند.

در اسلام جامعه مطلوب انسانی، جامعه‌ای است که براساس محبّت بین مردم و بین مردم و حاکمان شکل گیرد، چرا که هیچ چیز مثل محبّت در ساماندهی جامعه انسانی کارساز نیست.

محبّت و دوست داشتن یکی از نیازهای روانی بشر است. انسان موجودی اجتماعی است و برای چنین زندگی‌ای ساخته شده است. او نیاز به رابطه با دیگران دارد. برای ایجاد، تداوم و سلامت این رابطه چیزی قوی‌تر از محبّت وجود ندارد. بخش مهمی از زندگی موفقیت‌آمیز و خردمندانه در برخورد صحیح با مردم است. محبّت در حق دیگران دشمن را به دوست تبدیل می‌کند.

جوامع سالم، محبّت محورند، هرکس به حق خود راضی است و چون دیگران را دوست دارد به آنها ظلم نمی‌کند، آدمیان در چنین جوامعی نه تنها به حقوق یکدیگر تجاوز نمی‌کنند، بلکه به دردها و مشکلات یکدیگر هم حساس هستند، از درد دیگران دردمند می‌شوند، احساس مسئولیت کرده و برای کاهش درد و رنج دیگران هر کار از دستشان بر می‌آید دریغ نمی‌کنند.

شیخ اجلّ سعدی می‌فرماید:

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

چاره بسیاری از آسیب‌های اجتماعی محبّت است، مرهمی به اسم عدالت است. رعایت کرامت، حرمت و حق و حقوق همه آحاد آن است. کودکی که با محبّت بزرگ نشود بیماری است که ممکن است در بزرگسالی دست به هر نامهربانی بزند.

مرحوم شهریار می‌گوید:

آنان که پرده حرمت دریده‌اند

در کودکی محبّت مادر ندیده‌اند

عدم محبّت در خانواده، وجود ظلم و بی‌عدالتی، خشونت و بی‌مهری در یک جامعه سبب پرورش انسان‌هایی می‌شود که بعداً خود منشأ ظلم و نامهربانی نسبت به دیگران می‌شوند.

ظلم و بدی و بی‌مهری سبب ناامیدی و خزان جان آدمی می‌شود در حالیکه محبّت برای جان آدمی حکم بهار را دارد. بهار سبب شادی، شکفتن، زایش و برکت، تکامل و زیبایی می‌شود. بهار که از راه می رسد پرنده‌ی به خواب رفته، زمین افسرده، شاخ خشک‌شده را به وجد و جنب‌وجوش درآورده، زنده کرده و به سخاوت وامیدارد که زیبایی و شادی نثار دیگران کنند. محبّت با جان‌ها چنین می‌کند…

درخت جنگل پارک باغ بهار شکوفه گیلاس صورتی
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بانو
بانو
22 روز قبل

درود بر شما

عالی

مطالب اخیر: