در کربلا همه حق درمقابل همه ناحق ایستاده بود؛ همه زیباییها در مقابل همه زشتیها؛ عقلانیت، عشق، رحم و مروت درمقابل جهالت، نفرت و سبوعیت…
امام در شب عاشورا به یاران گردآمده بر دورش گفت: «هرکس حقالناس به گردن دارد، برود»
و حالا ای مدعی حسین! و ای برپادارندهی عزای او پس از قرنها، تو از کدام یارانش هستی؟ از پاکانِ پاکباز یا از آلودگان به حقالناس؟
تو از کربلا چه میدانی؟! از حق چه میدانی؟ دردِ ستم را چشیدهای؟ جوانمردی کردهای و ناجوانمردی دیدهای؟ از حقالناس چه؟ آیا در همه این سالها که برای حسین عزاداری میکنی از حقالناس شنیدهای؟
حسین در شب واقعه گفت هرکس حقالناس به گردن دارد، برود و حقالناس را ادا کند.
عاشق و معشوق باید سنخیتی داشته باشند، عشق در کربلا بالاترین درجهی ممکن را دارد، بدون هیچ ناخالصی و بیهیچ آلودگی. عشّاق آمدهاند تا ببازند؛ مال، منال، مقام، آبرو، تعلقات، جان و همه هستی را…
آمدهاند که از میانه برخیزند تا حق بماند، همهی حق، حقِ همه…
و آن جوانمردان صدیقِ راه عشق را با خدعه چهکار؟ با حقالناس چهکار؟ با ظلم و حقکشی چهکار؟
حسین یارانی میخواهد پاکِ پاک
اگر حسین زنده میبود! میگفت: هرکس حق مردم را به گردن دارد، حق ندارد برای من هیأت بزند، عزاداری کند، زیر خیمه من سینه بزند،
برود و آبروی ما را نبرد…
تا بوده رسم بوده که حقجویان، ستمدیدگان، دادخواهان و جوانمردان، پرچم مرا برداشتهاند و همین رمز ماندگاری من بوده، اما عجب زمانهای که ستمکاران، اهل مکر و کلک، زیادهخواهان، هم عَلَم مرا برمیدارند…
به این وسعت که تو پای بر حلقوم حق میگذاری، سُم اسبان یزیدیان بر بدنهای تکهتکهی ما نکرد!
آنها از ما کمک نخواستند که ما را نابود کنند، اما تو در زیر خیمه من با استعانت از آبروی من و یارانم، ما و حقیقت ما را از دید و دل مردمان میاندازی!
برای تطهیر خود!!
من و یاران عاشقم در کربلا و در تمام تاریخ و در همین زمانهی تو، تمامِ هست و نیستمان را دادیم که حق و حقیقت محترم باشد، خدا حاکم باشد، انسانیت فراموش نشود، ظلم نباشد، حق و ناحق نباشد، مباد که روزگاری تزویر سکه رایج شود و با ما آن کنند که شمر و یزید نکرد!
اگر با دل شکسته آمدهای که راه و رسم زندگی و زندگانی بدانی، أهلا و سهلا، خوش آمدی، بیا و یاد بگیر و به کار بر…
اما اگر آمدهای که پرچم مرا لکهدار کنی، از نام من برای کارهایت تایید بگیری، آبرو کسب کنی و بیشتر به جان و مال و آبروی مردم بتازی و در امان باشی، اگر آمدهای که بر ظلم و فسادت شیرتر شوی و اگر آمدهای که شمرتر بروی، برو، برخیز و نام جوانمردان صادق راه عشق را، آبروی لالههای به خون خفتهی پاک را به نیت پست خودت آلوده نکن، جای تو اینجا نیست و من رفتار تو را نه تنها تایید و قبول نمیکنم بلکه با صدای بلند میگویم تو از من نیستی، تو مرا نشناختهای و تو دشمنترین دشمنان من و راه منی…
این چشمه زلال قرنهاست که از دست دشمنان غدّار سالم مانده است و حالا تو آمدهای که مرا هم فدای امیال و آرزوهای بچهگانهات کنی؟ آمدهای حق را با تمام ناحقیهایت بپوشانی؟ آمدهای که مدال دینداری را در کنار مدالهای دزدی و ظلم و خلاف بر سینه بزنی تا آنها را تأیید کند و تطهیر؟ با آنکه میدانی و شاید هم نمیدانی که آن مدالهای سیاه است که این نور را حداقل برای عدهای کمرنگ میکند! نه برخیز و جلوی نور نایست…
تاسوعا یعنی جوانمردی، یعنی صدق، یعنی وفا، یعنی نخوردن آب چون دیگران تشنهاند!
عاشورا یعنی حق، یعنی حقیقت، یعنی انسانیت، یعنی خدا، یعنی همه چیز برای حق، همه چیز فدای حق.
درود بر شما بسیار عالی