«حق حضرت حق»

دست دعا تسبیح hand pray hijab Quran

حقِ حضرت حق
اعتقاد؟ عبادت؟ اطاعت؟
خدایی شدن انسان

دست دعا تسبیح عبادت نماز pray hand Quran

«فقط خدا! فقط دل و اعتقاد آدم درست باشد نیاز به نماز و ذکر و عبادات و ارتباطات ظاهری نیست! ما به پیامبران و دستوراتشان نیاز نداریم، آنها نیاز ۱۴۰۰ سال پیش بودند و الان با پیشرفت علم و آگاهی‌های بشر دیگر به آنها نیاز نیست، خدا حق خودش را می‌بخشد»

بعضی رابطه بنده با خداوند را قلبی و از جنس عشق و دوستی می‌دانند و معتقدند اگر اعتقاد درست داشته باشی و فقط خدا را درنظر داشته باشی برای بندگی کافی است. اتفاقاً ادیان و پیامبران هم دنبال همین هدف بوده‌اند که انسان‌ها را با خدا آشتی دهند تا دوباره دل آنها مرکز خدا شود، به گونه‌ای که او را همیشه و هر لحظه همراه خود و حاضر و ناظر زندگی خود بدانند، به او وصل بمانند، یکتاپرست باشند، آلوده شرک و مادیات نشوند، متجلی صفات خداوند شوند، اما آیا این رابطه زیبا بدون عبادت و اطاعت، مؤثر و ماندگار خواهد بود؟

یکی از مباحثی که ادیان زیاد به آن پرداخته‌اند «حق خداوند» است، بزرگترین حق در هستی حقِ خداست، حق خالق است، حالا انسان چگونه می‌تواند حق خدا را به جای آورد؟ آیا حق خداوند با اطاعت از او و دستوراتش به جای آورده می‌شود؟ آیا اصلاً ذات حق به اطاعت و عبادت ما نیاز دارد؟ خداوند بارها از زبان پیامبران و در کتب آسمانی گفته است که اطاعت از من و هدایت شدن به نفع خود شماست. پیامبران برای هدایت بشر مزدی نمی‌خواهند و اطاعت از آنها به نفع خود انسان‌هاست و این اطاعت سبب سعادت و آرامش خود انسان می‌شود. آیا اطاعت از خداوند بدون شناخت او و بدون شناخت رابطه انسان با خدا و بدون معرفت انسان نسبت به خودش امکان‌پذیر است؟ و اگر چنین معرفتی حاصل نشود آیا عبادات نتیجه‌بخش خواهند بود؟

پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: «هرکس خود را شناخت قطعاً خدایش را هم می‌شناسد.» وقتی انسانی خود را شناخت، ابعاد و ظرفیت وجودی خود را شناخت، میل به جاودانگی و کمال را در خود شناخت، خدا را هم بهتر می‌شناسد. انسان مرتب چیزهای بیشتر و بیشتر طلب می‌کند و پس از رسیدن هم راضی نمی‌شوند و بیشتر و بالاتر می‌خواهد؛ یعنی کمالِ مطلقی وجود دارد که انسان به دنبالش هست. انسان به دنبال جاودانگی است و خدا ذات باقی و ازلی و ابدی است، همه آنچه که انسان می‌طلبد و آرزو می‌کند، وجود خارجی دارد و همین کمال مطلق و جاودانگی یعنی خدا یعنی واجب‌الوجود.

خداوند نیروی زندگی، عشق و قلب تپنده همه‌ی هستی است. هر انسانی که از ماده و مظاهر آن، محدودیت‌ها و هم‌هویت‌شدگی‌های آن رها شود، بندهای تعلقات دنیای ماده را از پای دل خود باز کند، دلش مرکز خدا شده و در همین دنیا دوباره به خدا وصل شده و به اصل خود برگشته است و همچون خدا منشاء آرامش، فراوانی و جاودانگی می‌شود «ما از خداییم و به او برمی‌گردیم» بقره ۱۵۶. و این حق هر انسانی است و اتفاقاً حق خدا بر ما هم همین است که ارزش و قیمت خود را بدانیم، بدانیم از جنس خدا و سزاوار او هستیم، به او برگردیم و خدایی بمانیم.

همه عبادات ذکر هستند. ذکر یعنی یادآوری؛ با گفتن ذکرها به یاد می‌آوریم و اعلام می‌کنیم که ما هم از جنس خداییم، ما هم می‌توانیم پاک بمانیم، ما هم می‌توانیم بزرگ باشیم، ما مظهر صفات خداییم و باید چنین بمانیم و این حق ماست. با گفتن «سبحان الله» خدا تقدیس نمی‌شود، خدا مقدس و پاک هست و از سبحان الله گفتن ما پاک نمی‌شود بلکه با این ذکر ما ذهنمان را از هرچه افکار ناسالم، از هرچه شرک و آلودگی است مبرا می‌کنیم، دید و بینش خود را نسبت به خدا پاک و تقدیس می‌کنیم و خدایی می‌شویم.

با گفتن «الله اکبر» خدا را بزرگ نمی‌کنیم که خدا خودش بزرگ است؛ بلکه با یادآوری بزرگی و عظمت خدا به خود متذکر می‌شویم که ما از جنس خدای با عظمت هستیم و با اتکال به او ما هم می‌توانیم کارهای بزرگ انجام دهیم. با گفتن «الحمدلله» به خود یادآوری می‌کنیم که همه ستایش‌ها مخصوص خداست؛ از آنجایی‌که که خدا خالق و پروردگار همه هستی است، هر ستایشی به او برمی‌گردد و هرکس در هرکجا کاری قابل ستایش انجام دهد، درواقع با ستایش او خدا را ستایش کرده‌ایم، درواقع عبادات و اذکار یعنی یادآوری صفات خداوند و دیدن عظمت، رحمت، زیبایی، شکوه و کبریایی حضرتِ حق و اینکه ما هم از جنس خداوند هستیم و دارای همان صفات و اگر غفلت کرده یا فراموش کرده‌ایم به خودمان یادآوری می‌کنیم.

ما آمده‌ایم که در این سفر زمینی به رشد و کمال رسیده، نماینده خداوند باشیم و متجلی صفات او در زمین شویم ولی اینجا زمین‌گیر شده و هدف را فراموش کرده‌ایم. وسیله هدف شده است. ما آمده‌ایم که معنا و زندگی را به زمین آوریم اما با آمدن به زمین و دنیای ماده، خود نیز همرنگ و هم‌جنس ماده شده و بُعد مادی ما آنقدر بزرگ شده است که از بُعد معنوی و خدایی خود غافل شده‌ایم.

لذا هدف ادیان و دستورات آنها یادآوریِ همان بُعد معنوی و خدایی ما بوده است؛ همان معنویتی که در پرده‌هایی از غفلت و مادی شدن کمرنگ شده است و ما بدون آن دچار درد و رنج و گرفتاری شده‌ایم، این پرده‌های مادی ما را محدود و دچار تنگی و انقباض کرده است چراکه انسان از جنس فراوانی، نشاط و از جنس خدای بی‌نهایت است. هم حق خداوند و هم حق ماست که بزرگی، بخشندگی، پاکی، مهربانی و خرد او را بشناسیم، تعظیم کنیم و تمرین کنیم که چنین باشیم. خداوند سزاوار است که در انسان متجلی شود و از طرفی انسان سزاوار متخلق شدن به صفات خداست. حق خداوند است که انسان مظهر صفات او شود و این حق و لیاقت خود انسان است که خدایی باشد و خدایی بماند. وقتی انسان قدر و ارزش خود را بداند و بداند که از جنس خداست و این حق را درک و محترم بشمارد، درواقع حق خداوند را به عنوان خالق به جای آورده است. از آنجایی‌که خداوند از جنس مهربانی، زیبایی، عشق، خرد و دانایی است سزاوار است که بنده‌اش نیز چنین باشد و چنین بماند. انسان از جنس خداست و نباید خود را به کمتر از خدا بفروشد و به کمتر از او راضی شود. حقی که خداوند بر گردن بنده دارد بزرگترین افتخار و ارزش انسان است و سبب تعالی و کمال انسان می‌شود.

حق خداوند در رابطه با انسان این است که به او معرفت پیدا کنیم، صفاتش را بشناسیم و در خود متجلی کنیم و محل بروز خلاقیت، زندگی و عشق و خردِ خدایی شویم و همینطور بمانیم چراکه انسان از جنس خداست و سزاوار خدایی ماندن است و خداوند سزاوار است که در انسانِ اشرف مخلوقاتش متجلی شود؛ او از روح خود در ما دمیده است و ما از جنس خداییم «…ما از روح خود در او دمیدیم و گفتیم که به او سجده کن…» سوره ص آیه ۷۲

بزرگترین ذکر و درواقع نتیجه اذکار رسیدن به حالتی است که انسان هرلحظه خود را در پیشگاه با عظمت خدا ببیند و او را ناظر خود و خود را از جنس او ببیند و خدایی رفتار کند اما یکی از صفات انسان فراموشکاری است و خیلی راحت با ماده و مظاهر آن همانیده می‌شود و خدایی بودنش را از یاد می‌برد؛ لذا اگر ذکر نگوید و صفات خدا را یادآوری نکند، فراموش می‌کند، بنابراین اذکار و عبادات برای زدودن غفلت و غلبه بر فراموشی است و یادآوری اینکه ما کیستیم؟ از کجا آمده‌ایم؟ و چه باید بکنیم و چگونه باید باشیم.

هم آنهایی که می‌گویند نیازی به انجام دستورات دین و عبادات نیست و هم آنهایی که نتیجه عباداتشان به جای تواضع و تسلیم در برابر حق و حضرت حق و خدایی شدن، کبر و طلبکاری از خدا و خلق خدا بوده است معنای عبادات و اذکار را نفهمیده‌اند.

شیطان شش هزار سال خدا را عبادت کرد و طلبکار شد. وقتی که خداوند به او فرمود که به انسان سجده کند، او امتناع کرد و مقابل امر پروردگار ایستاد و همه عباداتش هیچ شد و رانده شد. چرا؟ برای اینکه نتیجه عبادت باید بندگی باشد، اطاعت باشد، تسلیم محض حضرت حق شدن باشد، یکی شدن عاشق و معشوق باشد نه کبر و طلبکاری.

شیطان از خداوند تا روز قیامت مهلت خواست و گفت: «پس به عزت تو سوگند که همگی را جداً از راه به در می‌برم مگر آن بندگانِ پاکدل و مخلص تو را» سوره ص آیه ۸۲ و۸۳. و تمام تلاشش را هم در این راه کرده است. شیطان برای هر انسانی نسخه مخصوص به خودش را می‌پیچد. عده‌ای را به عبادت تشویق و عده‌ای را از آن بر حذر می‌دارد و در هر دو صورت به دنبال گمراه کردن آدمی است.

شیطان به دنبال این است که انسان دستورات حضرت حق را اطاعت نکند و گمراه شود. او از استدلالات خودش استفاده می‌کند:

عده‌ای را به وسیله کبر (چون من از آتشم به انسان که از جنس خاک است، سجده نمی‌کنم) گول می‌زند، به گونه‌ای که بعضی از انسان‌ها با وسوسه او از اطاعت دستورات خداوند که پیامبران آورده‌اند سر باز می‌زنند (چون آنها بشری مثل خودشان هستند، اطاعت از آموزه‌های آنها را دون شأن خود دانسته و لزومی به قبول و انجام آنها نمی‌بیند)

و عده‌ای دیگر را بدون اینکه هدف و باطن عبادات را بفهمند تشویق به عبادت‌های طولانی می‌کند (مثل خودش) تا دچار کبر و طلبکاری شوند و امر به آنها مشتبه شود که حتماً از دیگران برترند و خداوند بندگانی مثل آنها ندارد! لذا این گروه را وسوسه می‌کند که بیشتر عبادت کنند تا دچار کبر و طلبکاری شده و از خدا و خلق خدا طلبکار شوند.

درواقع شیطان علی‌رغم همه عبادات و ادعاهایش تسلیم حضرت حق نشد؛ در ظاهر «به آدم سجده نکرد» ولی در اصل «امر حضرت حق را اطاعت نکرد». او تلاش می‌کند که عده‌ای را با کبر از پیروی از پیامبران بر حذر دارد و عده‌ای دیگر را با انجام عبادات به کبر و خودبرتربینی بکشاند و در هر دو صورت مانع اطاعت آنها از خداوند شده و گمراه کند.

اما خداوند به شیطان فرمود: «تو را بر آنها تسلطی نیست» سوره حجر آیه ۴۲. تو فقط وسوسه می‌کنی و از طرفی به پیامبرش بارها فرمود: «پس تذکر بده، بدرستی که تو تذکردهنده‌ای و تو بر آنها مسلط نیستی» سوره غاشیه آیه ۲۱. یعنی خود انسان است که با اختیار و قدرت خود بین تذکر پیامبران و وسوسه شیطان یکی را انتخاب می‌کند یا با یادآوری و ذکر و عبادات و البته اطاعت خود را در مسیر الهی و سعادت قرار می‌دهد و خدایی و سعادتمند می‌شود یا به وسوسه‌های شیطان دل می‌سپارد و در مادیات و مظاهر آن غرق شده، راه کمال واقعی را بر خود می‌بندد و خود را از سعادت محروم می‌کند، انتخاب با خود انسان است.

آری! عبادتِ بدون اطاعت، عبادت نیست، پرستش شیطان است و یکتاپرستی بدون عبادت و اطاعت از دستورات خدا دیری نخواهد پایید. هم اعتقاد بدون اطاعت و هم عبادت بدون اطاعت از اوامر حضرت حق، ابتر و بی‌نتیجه خواهند بود و هر دو را شیطان انجام داد و از درگاه خداوند رانده شد. او شش هزار سال عبادت کرده بود و یکتاپرست هم بود اما هیچ‌کدام به دردش نخورد و در اطاعت از امر الهی مردود شد. بودن در دنیای پر از زرق و برق مادی و رقابت‌ها بر سر مظاهر آن، انسان را به غفلت کشانده و سبب می‌شود او بُعد معنوی و خدایی خود را از یاد ببرد؛ لذا عبادات و اذکار و بخصوص اطاعت از اوامر الهی هر لحظه ما را در حضور خداوند و متصل به او نگه داشته و از پرت شدن و دور شدن از منشأ و مبدأ آرامش، نشاط و جاودانگی حفظ می‌کند.

4 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

مطالب اخیر: