«من حقم و من حرف حسابم
من نابترین نکته نابم»
من حقم و من حرف حسابم
من نابترین نکتهی نابم
زیبندهترین واژهی هر حکم و خطابم
حساسترین مطلب هر متن و کتابم
گستردهترین به وقت فریاد
کمیابترین به وقت دادم
کوبندهترین به وقت درخواست
مظلومترین به وقت انجام
پُرشورترین به وقت آغاز
پژمردهترین به وقت فرجام
من قرارِ این عالم
من نقطه پرگارم
من شعور این هستی
من منشاء افکارم
من قوت دلهایم
من شُکوه رفتارم
در حین عمل تلخم
در مدح و ثنا شیرین
در حین سخن پَرّان
در حین عمل سنگین
از عهد الست مستم
من با همهکس هستم
گاهی سرِ من خواهند
گاهی بدن و دستم
مردم همه حق گویند
یک عمر مرا جویند
اما نکنند انصاف
چون با دگران هستم
عمرها همه بیحاصل
جانها همگی غافل
یک عمر به زعم خویش
عاقل بُدهاند عاقل
عالم همهی عالم
تاریخ همهی تاریخ
از حق زده است فریاد
اما شده پُر بیداد
هر وقت که مرا خواهند
تنها همه جان گشته
فریاد همهی جانها
هرجا که شَوَم خوانده
گوشها همه کر گشته
چشمها همه نابینا
آنگَه شَودم حاصل
خواهند مرا کامل
جایی که به نفع باشم
و آنجا که ضرر حاصل
وقتی که شدم کامل
خیر دو جهان حاصل
صلح گشته در این عالم
بی چون و چرا حاصل
(رنجبر)