«حق ماندنی و باطل رفتنی است»

خورشید ابر بیرون امدن sun cloud sky

حق است که حق است و دیگر هیچ

خورشید پشت ابر آسمان sun cloud sky

«حق» آنقدر شکوهمند، زیبا و باارزش است که هیچ ظالمی حاضر نیست به او بگویند کار تو ناحق است؛ او هزار ناحقی می‌کند و هزار توجیه و عذر بدتر از گناه می‌آورد تا ثابت کند که حق با اوست تا بلکه بتواند قضاوت دیگران را نسبت به خود عوض کند و برچسب ظالم و ناحق نخورد.

هروقت سخن از حق به میان می‌آید بیشتر افراد آن را در مقابل باطل فرض می‌کنند و معنی کلی حق، اعتقادات به حق، جریانات و جبهه‌های کلی حق در تاریخ را از آن استنباط می‌کنند و ای بسا خود را طرفدار جریان حق و آرزومند غلبه و پیروزی آن می‌دانند و برای پیروزی آن دعا می‌کنند اما حق فراگیرترین و گسترده‌ترین مفهوم در زندگی بشر است که هرلحظه و در هرمکان می‌تواند توسط ما ضایع شود و کار ما در هرلحظه و در هرمکان می‌تواند حق باشد یا ناحق باشد و باطل.

یکی از فطریات انسان «گرایش به حق» است. انسان فطرتاً می‌داند حق ارزشمند است، آن را تشخیص می‌دهد، به آن گرایش دارد، دوستدارِ حق است و آن را تحسین می‌کند؛ لذا ناحق و باطلِ محض را کسی قبول نمی‌کند و طرفدار ندارد حتی وجدان خود آدمی، بنابراین انسانی که ناحقی می‌کند ناگزیر است ابتدا برای ساکت کردن وجدان خود و سپس جلب نظر دیگران، خود و کار خود را «حق» جلوه دهد؛ بنابراین کمی از حق را می‌گیرد و با ناحق مخلوط می‌کند تا بتواند قیافه حق به جانب بگیرد، قضاوت دیگران را در مورد خود درست کند، طرفدارانی برای خود پیدا کند و به اهداف خود برسد.

با وجودی که انسان فطرتاً حق را تشخیص می‌دهد و به آن گرایش دارد اما دارای نفسی است که خودخواه است، زیاده می‌خواهد و آدمی را به ناحق وا می‌دارد اما درعین‌حال دوست ندارد به او بگویند «زیاده‌خواه»؛ دروغ می‌گوید اما دوست ندارد «دروغگو» به حساب آید. لذا این نفس برای توجیه ناحقی‌هایش دلیل و مدرک ناحق درست می‌کند و حتی گاهی انسان را وادار می‌کند کمی کار خیر هم بکند لذا آدمی را گول می‌زند و کم‌کم وجدان آدمی را خاموش می‌کند.

اما باید گفت که فقط حق است که حق است و دیگر هیچ؛ و فقط «حق» است که ماندنی، ارزشمند و به حال آدمی سودمند است. باطل، ناحق، و حق‌نما همه محوشدنی هستند. هر حرف و هر عملی که به جای حق و به عنوان حق ارائه می‌شود، بیهودگی آن سرانجام آشکار و نابود خواهد شد حتی اگر مدتی عرض اندام کند و به عنوان حق به خورد دیگران داده شود، طرفدارانی پیدا کند، همه دنیا تعریفش کند، همه قدرت‌های عالم، همه رسانه‌ها و بلندگوهای عالم طرفدارش باشند و یا همه قضات و وکلای عالم به دنبال اثباتش باشند.

هستی با شعور و هوشیار است؛ حق را به خوبی می‌شناسند، آن را از باطل جدا می‌کند، خالصش می‌کند و در تاریخ پایدار و ماندگارش می‌کند و باطل و ناحق را محو می‌کند. امر حق آنقدر قوی و ماندگار است که مثل خورشید تابناک، کسی یا چیزی توان پوشاندن، انکار و یا نابود کردن آن را ندارد و از پس تیره‌ترین ابرها باز رخ می‌نماید و باطل پوشالی، توخالی و محوشدنی است‌.

«حق» همه‌ی آن چیزی است که اصالت دارد، واقعی است، باقی است، قابل دفاع است، اخلاق و فضایل اخلاقی، وجدان سالم بشریت از آن حمایت می‌کند و باطل و ناحق همه‌ی آن چیزی است که اصالت ندارد، واقعی نیست، بیهوده، فانی و رفتنی است و فطرت پاک انسانی قبولش ندارد.

هیچ باطلی اصالت ندارد بلکه هرجا به عللی حق برقرار نباشد، عرض اندام می‌کند؛ مثل شب، وقتی که خورشید پنهان می‌شود تاریکی عرض‌اندام می‌کند، درحالی‌که تاریکی موجودی واقعی نیست و با آمدن خورشید ازبین می‌رود.

گاهی هم باطل ظاهر حق می‌گیرد و حق‌نما می‌شود؛ مثل سراب که به نظر آب می‌آید ولی فقط انعکاس نور خورشید است یا مثل کف روی آب که حجمی از هوا در لایه نازکی از مولکول‌های آب قرار گرفته و در چشم‌به‌هم‌زدنی محو می‌شود.«…ان‌الباطل کان زهوقا» سوره مبارکه اسری

اساس عالم بر حق، نظم و حد و اندازه‌ی معین بنا شده است. عالم از جنس زیبایی، شعور و دانایی است؛ لذا هیچ بی‌نظمی، فساد و نادرستی را قبول نمی‌کند و آنها را خودبخود دفع کرده و ازبین می‌برد. پس اگر چیزی یا فِعلی هماهنگ با قوانین هستی باشد، در جهت درستی، صلاح و نظم هستی باشد خودبخود ماندگار و مضاعف می‌شود و اگر براساس نادرستی، دروغ، تظاهر و فساد باشد خود‌بخود محو و نابود می‌شود و درنهایت اثر ماندگار و مفیدی برای انسان باقی نمی‌گذارد و جز خسران و هدر دادن عمر و سرمایه چیزی حاصل انسان نمی‌شود.

هستی گول نمی‌خورد و گوشش خریدار ناحق و نادرستی نیست. ذات حق به کنه همه‌چیز آگاه و ظاهر و باطن و اول و آخر هرچیزی را می‌داند و سنتش را در تاریخ و طبیعت چنین قرار داده است که خودبخود هر حقی را تایید، اثبات و ماندگار می‌کند و هر باطل و ناحقی را محو و نابود می‌کند. «ویحق الله الحق بکلماته…» سوره مبارکه یونس

یکی از قوانین هستی نظم و قرار گرفتن هرچیزی سر جای خودش است. همه موجودات هستی اعم از تک‌تک انسان‌ها، حیوانات، نباتات و جمادات جایگاهی دارند، نقشی در هستی ایفا می‌کنند، از حقوقی برخوردارند و برای هدفی خلق شده‌اند؛ لذا هرکس و در هرکجا به حیات و حقوق آنها، به جایگاه و نقش آنها آسیب بزند یا تجاوز کند کار ناحق و باطل کرده و خلاف قوانین هستی عمل کرده است.

ارزش آدمی «حق» و «حضرت حق» است. ظلم، دروغ، کسب ناحق، فعل نادرست همه ناحق هستند و نه تنها به ارزش آدمی نمی‌افزایند بلکه از ارزش آدمی می‌کاهند و عیار او را ناخالص کرده و او را به قهقرا می‌برند؛ به زبان دیگر باید گفت: «ای برادر تو همه زیبایی، دانایی و درستی و در یک کلام از خود حضرت حق هستی، تو از جنس خدا هستی و آمده‌ای که در زمین مظهر و محل تجلی صفات خداوند باشی، مظهر حق و درستی و رحمت و مهربانی خدا با همه مخلوقاتش؛ لذا به هرچه کمتر از حضرت حق و حق راضی شوی بدان که خسران کرده‌ای.»

فقط حق است که ارزشمند و قابل احترام است، تنها حق است که لایق سرمایه‌گذاری است. امر حق از هرکس و در هرکجا که صادر شود قابل احترام و ستایش است. حق مخصوص افراد خاص یا گروه خاصی نیست، همه از ذات حضرت حق هستند و می‌توانند حق بمانند، تنها اگر که با امور فانی، پوشالی و ناحق در نیامیزند و سرمایه و عمر خود را صرف باطل و بیهوده نکنند.

برای تشخیص حق کار خاصی لازم نیست انجام دهیم، همین‌که بخواهیم حق را رعایت کنیم و آن را انتخاب کنیم، می‌توانیم و حق در دسترس ماست و ما فطرتاً به آن آگاه هستیم. مشکل آنجاست که حق را نمی‌خواهیم و نفس ما خودخواه و دنبال زیاده‌روی و تجاوز به حقوق دیگران است.

خداوند در سوره مبارکه بقره آیه  ۴۲ می‌فرماید:

«وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَـكْـتُمُوا الْحَقَّ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمونَ»

حق را با باطل مخلوط نكنيد، و حقيقت را با اين كه مى‌دانيد، پنهان نكنيد.

امام صادق (ع) می‌فرماید: «هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى‌كند.»

دریا آبی ساحل sea blue beach کف
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

مطالب اخیر: