تحقیق در اصول دین بزرگترین پشتوانه حقگرایی، اخلاق و عدالت
كلمه «حق» در قرآن کریم حدود ۲۴۷ بار با ترکیب ۲۲۷ بار به صورت «الحقّ»، ۱۷ بار به صورت «حّقاً» و ۳ بار به صورت «حّقه» به کار رفته است، از این موارد حدود ۴۷ مورد مفهوم حقوقی دارد و بيش از دويست مورد «حق» معنا و مفهوم حقوقی ندارد و در مورد خداوند و افعال او به کار برده شده است؛ خداوند حق است، آفرینش آسمان و زمین حق است، ارسال پیامبران و کتب آسمانی حق است، ارسال قرآن حق است، قیامت، معاد، حساب و کتاب همه حقند. یعنی بیش از چهار پنجم آیات مربوط به کلمه «حق» در مورد حقانیت خداوند، آفرینش هستی، حقانیت پیامبران، معاد، جزا و پاداش به کار رفته است.
مگر اساس بعثت پیامبران عدالت و اجرای حق و فراهم کردن زمینه رشد و کمال برای همه انسانها نبوده است؟! پس چرا در قرآن حقانیت خداوند، پیامبران، هستی و معاد بیش از چهار برابر آیات مربوط به حق به معنای حقوقی ذکر شده است؟
میتوان با کمی ذوق و تفکر از این ترکیب نتایجی گرفت و چنین استنباط کرد که معرفت نسبت به هستی پیش نیاز و بزرگترین پشتوانهی اخلاق، عدالت و حقگرایی است. اگر انسانی شناخت درست و دقیقی از خداوند و خلقت او پیدا کرد، به کمتر از حق و حضرت حق راضی نخواهد شد، حقگرا خواهد شد و انسان حقگرا به کمال خواهد رسید.
از آنجایی که هدف از خلقت انسان رشد و کمال و رسیدن به خداوند بوده است، واضح است که بدون پی بردن و فهمیدن این کمال، آدمی ره به کمال نخواهد برد و رسیدن به آن میسر نخواهد شد؛ لذا آدمی اول باید کمال را بفهمد. درک کمال و سعادت، خود نیاز به درک حقایق هستی دارد و برای درک حقایق، تحقیق لازم است، تلاش و زحمت و مجاهدت لازم است، در این مسیر باید حقیقت را از مجاز تشخیص داد و چیزهای فانی را از باقی تمییز داد.
در اسلام اصول دین تحقیقی است نه تقلیدی، رسیدن به توحید، درک حقانیت نبوت و معاد نیاز به تلاش و کوشش تکتک افراد دارد و از مسلمان اصول دین تقلیدی و بدون تحقیق پذیرفته نیست؛ چرا؟
جواب سوال به نظر میرسد روشن باشد! «آنچه زود آید دیر نپاید»، «باد آورده را باد ببرد».
خداوند با خلقت انسان به خود احسنالخالقین میگوید، چراکه موجودی را خلق کرده است و به زیور عقل آراسته است که قدرت انتخاب دارد و مختار است چیزی را انتخاب و راهی را برگزیند. این انسانِ مختارِ عاقل اگر خودش به مطلبی نرسد و خودش آن را درک و فهم نکند، اگر همه عالم هم بگویند چنین حقیقتی هست، قبول نمیکند. اگر هم به ظاهر و یا مدتی قبول کند از آنجایی که باورش به آن سست است، این باور و این آگاهی در او منشاء اثر نخواهد شد، لذا انسانی که برای رسیدن به کمال آفریده شده است باید خودش به حقایق هستی پی ببرد، باید خودش معنی کمال را درک کند، خودش باید مسیر فهمیدن را پیموده باشد و با گوشت و خون لمس، و با جان و دل پذیرفته باشد تا آن را قبول و بر اساس آن رفتار کند.
در واقع انسانی که چشم دلش به حقیقت باز شده و حقایق هستی را درک کرده باشد، شکوه، عظمت و زیبایی حضرت حق و حقایق هستی او را جذب کرده و مانع از این میشود که وقت خود را صرف چیزی کمتر از حق کند و خود را از رسیدن به کمال مطلق، حضرت حق و رستگاری محروم کند. در واقع باور و اعتقاد عمیق به ذات خداوندی، حقایق هستی، باور به حقانیت فرستادگان و دستورات دین، انسانهایی تربیت میکند که تسلیم حق میشوند و در واقع بیشترین بخش تربیتی یک انسان حقمدار و صلحطلب برای قرار گرفتن در مسیر رستگاری، اعتقادات او هستند که اگر با تحقیق و معرفت کامل حاصل شده و درست، خالص و عمیق باشند مانع بسیاری از زشتیها، بیاخلاقیها، ظلمها و حقناحقیها در فرد دیندار میشوند.
اینکه در یک جامعهی مسلمان با نظام اسلامی، صداوسیمای اسلامی، دانشگاه اسلامی، انبوه مساجد و منابر و مراکز مذهبی، این همه فساد، بیاخلاقی، خلاف، ظلم و ناحقی دیده میشود به نظر میرسد علتش عدم باورهای عمیق و عدم یقین به معارف و حقایق هستی، علیرغم ادعای مسلمانی و دینداری باشد؛ چه در کارگزاران نظام و چه در مردم عادی. این عدم باور عمیق که مانع عملکرد درست و انسانی میشود، دین را به لقلقهای زبانی، ریا و تظاهر و انجام مناسک ظاهری تنزل داده است و سبب شده این دانستهها و این اطلاعات و آموزهها از زبان به عمل منتقل نشود. اگر اعتقادی درست و حق باشد، منشاء اثر میشود، اگر علم و دانش و معرفت و شناخت با جان و دل عجین شده باشد منشاء اثر خواهد شد و انسان خدا را همهجا حاضر و ناظر، و خود را در پیشگاه عظمت او میبیند و به جز رضایت خالق زیبا و شکوهمند و تقرب به او به چیز دیگری نمی اندیشد ؛ در جلوت و در خلوت، در آرامش و در خشم، در حضور و در غیاب دیگران، در حاکمیت قانون یا در عدم آن
اعتقادات اکثریت مردم ارثی و خانوادگی است و تکتک افراد جامعه خود با تحقیق به اصول اعتقادی نرسیدهاند تا حقیقت در تاروپود روح و روانشان تنیده باشد، و یا به گونهای تربیت نشدهاند که خانهی دل از غیر پرداخته و نور حقیقت در دلشان تابیده باشد، در آنها سوال ایجاد نشده که با پیگیری و تلاش و تحقیق و خونِ دل خوردن به جواب رسیده باشند و مزه ی رسیدن و یافتن را درک کرده باشند، اصلا در آنها نیاز به تحقیق و دانستن بهوجود نیامده است که قدر جواب را بدانند.
یکی از علل مهم این مشکل، انبوه مطالب و معارفِ نابی است که آماده شده، توسط والدین و مسئولین جامعه اسلامی بدون تشنگی به خورد آنها دادهاند، مثل ماهی که در آب است و قدرش را نمیداند. جوانی که توسط پدر و مادر مرتب تأمین مالی میشود، قدر پول را نمیداند، همین جوان اگر در شرایطی قرار بگیرد که خودش مجبور به کار و زحمت برای پول درآوردن شود، قدر یک قِرانش را هم میداند. والدین و مسئولین و مبلغان دینی، زمانی منشاء تربیت انسانهای درستکار و با فضیلت میشوند که خود به معرفت عمیق نسبت به هستی رسیده باشند و زیبایی این معرفت در گفتار و رفتارشان مشهود باشد، تنها از این طریق است که جوانِ کنجکاو که فطرتاً به دنبال کمال و زیبایی است برایش سوال پیش میآید که منشاء این زیباییها کجاست؟
درستکاری و عملکرد انسانی، زیبا و لطیفِ بزرگترها و مسئولین یک جامعه است که به جوانترها نشان میدهد که پشت این عملکرد انسانی و زیبا یک اعتقاد و باور درست و زیبا نهفته است (رنگ رخسار نشان میدهد از سِر درون) و این زیباییِ درون و این چشمه زلال است که جوان را به طرف خود میکشد تا سرچشمه آن را پیدا کند و تا نرسیدن به چشمه زلال حقایق و جریان آن در تکتک رگهایش آرام نگیرد، و گرنه هزاران ساعت نصیحت و امر به معروف و غیره، بدون عملکرد زیبا و انسانی، از چیزی زیبا و باارزش در درون خبر نمیدهد و با حلواحلوا گفتن دهان شیرین نمیشود.
اعمال ما انسانها بر اساس باورها و دانش و آگاهیهای ماست، به هر میزان باورهای ما حقتر باشد، آن باور عمیقتر خواهد بود، و هرچه دانش و آگاهی ما در مورد حقیقتی بیشتر باشد عملکرد ما در آن مورد درستتر و ماندگارتر خواهد شد.
در قرآن کریم بیش از ۲۰۰ آیه به حق بودن خداوند و بیهوده نبودن خلقت آسمان و زمین اختصاص داده شده است تا بشر را به تفکر وا دارد و او را در مسیر فهمیدنِ هدف و معنای زندگی کمک کند، که اگر بندهای به این حقایق رسید و قلبش مطمئن شد، پیمودن مسیر رستگاری و سعادت آسان و روان خواهد بود. به همین جهت در دین کامل و مبین اسلام اصولِ دین تحقیقی است نه تقلیدی؛ زیرا وقتی کسی قلبش مطمئن شد و به چیزی باور و اعتقاد پیدا کرد، خودبهخود در عملکردش پیدا میشود و کسی یا چیزی نمیتواند جلوی عملکرد او را بگیرد. زمانی عملکرد با باورها همخوانی دارد که انسان به باورهایش اعتقاد عمیق داشته باشد و با جان و دل به حقانیت آنها رسیده باشد، وگرنه دل و زبان و عمل یکی نخواهد بود و نفاق شکل خواهد گرفت، «از کوزه برون همان تراود که در اوست».
خداوند بارها و بارها خلقت آسمانها و زمین را حق میداند، معاد و روز حساب را حق میداند، جزا و پاداش را حق میداند و آدمی را به تفکر در هستی، تفکر در خلقت، تفکر در مخلوقاتش دعوت میکند و در جای جای قرآن بندگانش را مورد خطاب قرار میدهد که: «چرا تعقل نمیکنید؟» «چرا تفکر نمیکنید؟» «همانا فقط افرادی که تعقل میکنند و اهل علم و دانش هستند رستگار میشوند»، و بارها جواب کافران به پیامبران: «ما بر دین پدرانمان هستیم» را نکوهش کرده و «سرانجام کسانی که به جای تلاش و فهم حقایق، از حدس و گمان خود پیروی میکنند را گمراهی دانسته است».
انسانی که حضرت حق و حقایق هستی وشکوه و زیبایی آنها را شناخت، خودبهخود در برابر حضرت حق سر تعظیم فرو خواهد آورد و روح و جانش لبریز از ایمان به خداوند خواهد شد و بیچون و چرا تسلیم محض اوامر الهی خواهد گردید، حق نعمتهایش را به جا خواهد آورد، به راحتی حقوق دیگران را رعایت خواهد کرد، حق مخلوقاتِ حضرت حق را محترم شمرده و در یک کلام هماهنگ با هستی در مسیر کمال حرکت خواهد کرد.
بسیار سلیس و جامع بود به طوری که ذهن من به عنوان یک خواننده رو به تکاپو انداخت به طوری که در پایان متن بنده به عنوان مخاطب انتظار داشتم من رو در این راه دعوت به همراهی کرده تا پیشنهاد و راهکاری برای کمک به ارتقای روحیه ی حق پذیری و پیمودن این مسیر در کنار هم داشته باشیم ..